لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...
لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...

من و ترجمه هام

ساعت یازده صبحه...من تازه از بیرون اومدم...رفته بودم اولین حقوق کار ترجمه م رو بگیرم!!!...هرچند به نظرم تو این عصر تکنولوژی دیگه واسه حقوق نباید هلک هلک!!! (املاش درسته؟!!!) راه بیوفتی تو خیابون ولی این سرپرست ما به رفت و آمد مترجمین در موسسه بسیار اعتقاد داره!!!!... خلاصه که خدا روزی همه مونو زیاد کنه و دست زیاده خواهای سیری ناپذیرو از سفره های ما کوتاه.


امروزم یه روز دیگه ست...باید به فکر بود...تقریبا اوضاع زندگی بر وفق مراد شده و میشه بازم به عرصه ترجمه برگشت!


به امید روزهای خوب واسه همه مون

پیش به سوی آینده

زندگی جریان جالبی داره...

فکر اینکه یک عالمه آدم تو دنیا وجود دارن و هرکدوم زندگی خاص خودشونو دارن واقعا حیرت انگیزه!!!

هرچند فکر کردن به زندگی بعضی آدما آدمو روانی میکنه...دپرس میکنه و حتی از زندگی سیر میکنه!!! و همین دوگانه گی زندگی جالبه


مثلا الان علی به فکر بک پکه!!!

حالا بک پک چیه؟!

سفر بدون وسیله شخصی و عمومی! با یه کوله بزنی به خط یازده و بریییییییی.... پیاده حالا اگه تو جاده ها کسی حال کرد سوارت کنه که دمش گرم اما درستش پای پیاده ست.... و همسر من مدتیه عشق اینکارو پیدا کرده!!!...جالبه...فکر جالبیه واقعا...فقط اینکه چقدر شدنیه نامشخصه

یه روز دیگه...

لپتاپ روی پام...صدای سماور که نشون میده آب درحال جوشه...سکوت دلپذیر خونه... و منی که یکم حال جسمیم بده!!!

امروز جمعه ست و چقدر لذت بخشه آدم بتونه تا هر وقت دلش میخواد بخوابه بدون اینکه فکر ترجمه کردن خودش یا ضمن خدمت رفتن همسرش اذیتش کنه

فک کنم امروز یه روز پرکار برای منه...از طرفی برادر زاده علی یه کار دستی داره که باید برم کمکش کنم...از طرف دیگه علی یه فایل تصویری آموزشی انگلیسی بدون هیچ نوع زیرنویسی (فارسی...انگلیسی) پیدا کرده و از من خواسته بشینم گوش کنم حرفاشونو به انگلیسی بنویسم و بعد به فارسی ترجمه کنم!!!!!!!!!

تازه یه فایل یه کتاب چهل صفحه ای هم برام تو تلگرام فرستاده که اونم باید ترجمه کنم... چقدر من دیگه دغدغه ترجمه ندارم واقعا


برای بشریت روز خوبی آرزو میکنم...

زمستان بهاری

واقعا چی میشه گفت درباره آب و هوا!!!؟

یه جوریه که مثل اون جوک آدم باید راه بیوفته عید دیدنی!!!!

اولین روز بهمن هم گذشت و به حدی امروز هوا خوب بود که من بیشتر حس تابستون بهم دست داد و گرمازده شدم!!!

بعد از مدتها روزهای بدون دغدغه ترجمه رو دارم تجربه میکنم و این خیلی خوبه

البته کارای علی هست باید به فکر اونا باشم و ...