لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...
لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...

نتورکر و مدرس زبان

امروز یکم حالت سرماخورده دارم. البته فقط آبریزش دارم و هیچ علائمی از بیماری در من نیست اما سه روزه که ادامه داره و داره بدترم میشه.

بگذریم. 

طبق روال هر روز امروزم از خونه بیرون زدم تا با آدمها حرف بزنم و ارتباط جدید بسازم. اما این بار تصمیم گرفتم با یه تیر دو نشون بزنم. جدیدا مدرک TTC مو از یه آموزشگاه گرفتم و با خودم گفتم به آموزشگاه های مختلف سر بزنم تا شاید بتونم تدریس  زبان رو شروع کنم. چه بهانه ای برای بیرون زدن از خونه بهتر از این؟ هم میتونم منبع درآمدی داشته باشم تا بیشتر برای نتورکم هزینه کنم و هم میتونم از طریق کارم با آدمهای بیشتری ارتباط برقرار کنم. 

خلاصه که امروز استارت زدم و رزومه مو برای یکی از آموزشگاه ها فرستادم تا ببینم چی میگن. خانومی که اونجا بود من و شناخت و وقتی پرسیدم مدرس میخواید یا نه گفت اتفاقا میخوایم به شماره فلان رزومه تو بفرست. گفتم اما من سابقه کار ندارم. گفت اشکال نداره من بهشون میگم که تو همینجا دیپلم گرفتی. خلاصه امیدم زیاده برای استارت تدریسم تو همون آموزشگاهی که چند ماه توش رفت و آمد داشتم و میشناسمش.


من چالش پذیر بودن و دوست دارم. قبلا اصلا اینطوری نبودم. از تغییر میترسیدم و حتی در مقابلش جبهه میگرفتم. 

خوب چیزی از اون همه تغییرناپذیری گیرم نیومد. چیزی بهم اضافه نشد. بیشتر تو لاک خودم فرو رفتم اما زندگی اجتماعی روابط اجتماعی میطلبه و خیلی هم خوبه بتونی با آدمها رابطه خوبی برقرار کنی. 

خوشحالم که خودم و در مسیر چالش ها قرار میدم و به خاطر ترسهام در جا نمیزنم و میدونم درصد کمی از آدمها جرات تغییر رو دارن.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.