لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...
لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...

تجربه های جدید زندگی

امروز جلسه مصاحبه کلاسهای TTC م بود. یهو ساعت یک بعدازظهر زنگ زدن که ساعت شش و نیم آموزشگاه باش برای مصاحبه! منتظر تماس شون بودم اما نه امروز برای امروز! البته بدم نشد، رفتم تکلیفم روشن شد. معلومه که بهم زنگ میزنن به من زنگ نزنن به کی زنگ بزنن!؟ 


گرفتن مدرک TTC یکی از اهداف من تو زندگیمه. اگه بتونم ازش استفاده کنم و مشغول به تدریس بشم که چه بهتر، اگر هم نتونم بازم چیزی رو از دست ندادم. همه تلاشم رو کردم و به خودم افتخار میکنم.


البته انجام کار تدریس در کنار نتورک کار ساده ای نیست اما تجربه خوبی میتونه باشه. دوست دارم از همه موقعیتهام برای بهتر شدن استفاده کنم چه تو نتورک چه تو تدریس.

من هرگز نتورک رو رها نمیکنم اما در کنارش دوست دارم کارهایی مثل همین آموزش زبان رو ادامه بدم. زبان دیگه جزوی از وجود من شده.


دختر حوا نتورکر میشود.

تابستان 1402

دو سال و خورده ای از آخرین مطلبی که نوشتم میگذره. زمانی که قلب خواهر علی باتری دار شد تا اجازه یه ایست دیگه رو بهش نده. حالا حالش خوبه و داره در کنار خانواده اش زندگی میکنه. دو سال پیش اوج دوران کرونا بود. خیلی ها رو ازمون گرفت. خیلی هاهم برگشتن. بشر موجود عجیبیه. چه روزهایی رو از زمان تکاملش تجربه نکرده! 


من هنوز همونم که بودم با این تفاوت که پارسال خرداد IVF انجام دادم برای بارداری که جوابش منفی شد. بعدش تصمیم گرفتم دیپلم زبان انگلیسی م رو بگیرم که گرفتم. و تا یکی دو هفته دیگه کلاسهای TTC شروع میشه. البته دو تا کتاب هم تو این مدت ترجمه کردم. البته یکیش  برای شهریور قبل از شروع کرونا بود یکیشم همین ماه خرداد. هیچ کدوم چاپ نشدن؛ به اولی که دیگه امیدی ندارم چون شنیدم ناشرش ورشکست شد به خاطر کرونا، دومی هم که تازه تموم کردم طول میکشه تا به مرحله چاپ برسه.


اما نمیخوام ترجمه رو ادامه بدم. ارزش کارم رو نمیدونن. یعنی ارزش کار مترجم همیشه نادیده گرفته شده. مثلا یه کتاب دستت میدن با این شروط که تسویه برای دوسه ماه بعد از تحویل کار (گاهی هم بیشتر)، و فقط اولین بار با اسم خودت چاپ میشه و ناشر حق داره از دفعات بعد به نام هر کسی که دوست داره ترجمه تو رو چاپ کنه. و از دست مزدشم که نگم. یه ماه بهت وقت میدن یه کتاب سیصد صفحه ای رو ترجمه کنی با قیمت ناچیز واقعا ناچیز که اونم باید دو سه ماه صبر کنی تا به حسابت واریز شه!

خلاصه که بی خیالش شدم.

اما یه کار بهتر رو شروع کردم. نتورک مارکتیک!

البته این شغل، تو ایران خیلی شناخته شده و دوست داشتنی نیست اما من دوستش دارم چون از پتانسیل پنهانش خبر دارم. دارم یاد میگیرم. کتاب میخونم. فایل های صوتی و تصویری میبینم. اطلاعات محصولی مو بالا میبرم و سعی میکنم یاد بگیرم بازارم رو پیدا کنم. 

برای کسی که همیشه از بازاریابی فراری بوده شروع این حرفه شاید عجیب به نظر برسه اما برای همون آدم که چالش دوست داره و میخواد راه های جدیدی رو قبل از مرگش امتحان کنه خیلی هم غریب به نظر نمیرسه. 

من با همه وجودم نتورک مارکتینگ رو دوست دارم چون آغوشش برای همه آدمها بازه. چون مسیری رو بهم نشون میده که پر از یادگیری، لذت، تفاوت و تغییره.

البته میدونم نود و نه درصد آدمها اصلا از تغییر و تفاوت خوششون نمیاد چون اونا رو از منطقه امن زندگی شون دور میکنه. منم دوست نداشتم اما الان لذت میبرم


حالا میگم چرا نتورک مارکتینگ، شغل مورد علاقه منه...