لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...
لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...

تو اتوبوس نشستم و دارم میرم خونه مامانم. بالاخره تعمیرات خونه شون تموم شده و وقت تمیزکاری رسیده. بعدازظهرم کلاس میکاپ دارم اما نمیرسم برم. ترجمه رو دیگه نگم! دیروز که از صبح تا غروب آموزشگاه بودم و نتونستم درست بشینم پاش، امروزم که اینجوری!!!

تازه آدمم نمیشم تا دیروقت نشسته بودم پای سیستم و کلی وقتم و با سریالای تکراری حروم کردم! این اخلاق بده کنه، اگه از یه سریال یا فیلمی خوشم بیاد سیصد بار می‌بینمش. قبلاً غرور و تعصب و شهرزاد ۱ بود، حالا شده ی سریال ترکیه ای!باید بگم که من اهل دیدن سریال های ترکیه ای نیستم و به جز این یه دونه تا حالا و البته سریال نفوذی هیچ وقت پای سریالای آبکی ترکیه ای نمیشینم. البته این دوتا مثل بقیه سریالاشون آبکی و پر از روابط مثلثی و مربعی نیست. 

خلاصه که توضیحش ساده نیست که چرا من گاهی سه پیچ یه سریال میشم! 

دیشب با علی سر یه موضوع کوچیک بحثم شد و حالا نمی‌دونم ناهار بهش بگم بیاد خونه مامانم یا نه. چون اصلا نمی‌دونم وضعیت خونه شون در چه حده. 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.