لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...
لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...

آغاز دوباره ...!

سلام 

شب تون بخیر دوستان جان...!

بعد از یه سال و خورده ای دوباره سروکله من پیدا شد. چقدر فراموش کرده بودم اینجا رو. وقتی پری شب اومدم و از اول شروع کردم به خوندن حرفهای خودم، متوجه شدم چقدر نگارشم دخترونه بوده. هنوز اجازه نداده بودم حس زنانگی وارد کلامم بشه. اما حالا دیگه خیلی اوضاع فرق کرده. البته فوت مصطفی هم بی تاثیر نبود در تغییر همه چیز من!

امروز اومدم که بازم بنویسم از این روزهام، از احساسهای متناقضم اما با زبانی زنانه تر البته زنی که هنوز کودک درونش رو حفظ کرده. 

هنوزم به جمع دو نفره ما نفر سومی اضافه نشده و من اصلا از این موضوع ناراحت نیستم اگر نگم خوشحالم! تو این مدت رفتم تو کار یادگیری آرایشگری و هنوز دارم کلاسهاش و میگذرونم و احتمالا آخرای امسال آزمونهای تئوری مون شروع بشه. ترجمه خیلی تو زندگیم کم رنگ شد تو این یه سال و خورده ای، البته به جز کتاب رمانی که ترجمه کردم و احتمالا تا آخر امسال به چاپ برسه. یه قالی هم آوردم ببافم تو خونه و هنوز تو فکر یه ایده پولسازم...!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.