لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...
لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...

سفر بی سفر!

خواهرم میگه چشمتون کردن! اما من نمیدونم به چشم و نظر اعتقاد داشته باشم یا نه! اصلا اینکه ما دیگه مثل چند وقت پیش که از هر فرصتی برای سفر استفاده میکردیم اما الان نمیتونیم یه سفر دو روزه هم بریم میتونه ربطی به چشم و نظر داشته باشه یا نه! چیزی که میدونم اینه که تنها مشکل ما مشکل جسمانی علیه. مشکلی که قابل بیان نیست یعنی هست اما قابل درک نیست! نمیشه توضیحش داد. شاید چون مشکل تقریبا نادریه. تنگی مجاری ادرار! مشکلی که ما رو خونه نشین کرده. و بدجور از لحاظ روانی درگیرشیم. این مشکلو از بچگی داشت علی تا دوران نامزدی تشخیص پزشکا تنگی بود و بهش پیشنهاد دادن با یه عمل موقت و برگشت پذیر فعلا مشکلو حل کنه که ای کاش نمیکرد. بعد از اون دو بار دیگه هم عمل کرد اما حالا دیگه خیلی شدید شده و بهمن پارسال رفتیم پیش پرفسور جلیل حسینی که تخصص اصلیش همین تنگی مجراست. علی گذاشته تو لیست عمل اما شیش ماهه که منتظریم و هر بار که زنگ میزنیم منشی بی اعصاب و بداخلاقش میگه هنوز خیلی مونده تا نوبت تون برسه اما من نمیدونم علی تا کجا میتونه تحمل کنه! همین مشکل به ظاهر کوچیک حتی باعث اختلاف ما شده. من گرمایی و اون به خاطر مشکلش که باسرما بدتر میشه شده سرمایی و تابستونا تو گرمای چهل درجه همش باید فکر اینو بکنیم که این سرمای کولر باعث اذیتش نشه که میشه و میره تو اتاق خواب! 

فقط خدا کنه زودتر نوبت عملش برسه تا تموم شه این کابوس زندگی ما!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.