لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...
لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...

لعنت به این زندگی

یکی دو ساعت پیش خبر دار شدم که خواهر جوون دوستم فوت کرده و الان داغونم.

از دست زمین و زمان شاکی ام. دلم میخواد تموم بشه این دنیای لعنتی. اعصابم خیلی خورده. 

تازه عروسی کرده بود و چقدر ما بهش تبریک گفتیم. راستی اون همه خوشبخت بشید و به پای هم پیر شید چی شد! همش کشک بود. 

صدای اذان میاد و من نمیدونم الان دوستم در چه حاله. دارم روانی میشم. اصلا باورم نمیشه. چرا خدا با ما این کارا رو میکنه. چرا نمیخواد روزای خوش ما ادامه داشته باشه. چرا تموم نمیشه این دنیای لعنتی.

خدایا...!

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد شنبه 23 تیر 1397 ساعت 17:19

سلام
خوبید؟
مرسی بابت احوالپرسی
گرفتار بودم
چشمم مشکل داشت دکتر و دارو و ....

وب کمتر میام بیشتر تلگرامم
https://t.me/Memaleki1355

سلام
ممنون.
خواهش میکنم، ایشالا بهتر بشید.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.