نشستم تو اتوبوس تا برم خونه مامانم! داریوش داره تو گوشم از دنیای این روزای من میگه!
قبلترها که مجرد بودم بدون هدف سوار اتوبوس میشدم و هندزفری به گوش از مسیر لذت میبردم. چه قدر دوران مجردی دنیای قشنگیه، با همه بی فکریاش، بی دغدغه گی هاش، گاهی تنهایی هاش، گاهی اشتباهاتش، گاهی دل بستنای توخالی، دل تنگیای بعدش. واااای که دنیای مجردی چه دنیای عجیبیه. واقعا دلم واسه اون روزا تنگ شده. بببن داریوش آدمو تا کجا میبره!
سلام
واقعا که راست میگی