روزی که گذشت سالگرد ازدواج مون بود.
چهار سال پیش در چنین روزی من و علی مراسم عروسی مونو گرفتیم.
چهار سال خوب و کمی بد!
بد بخاطر رفتن مصطفی! که اگر بود الان بیست و نه ساله بود و احتمالا متاهل شده بود.
خدایا! وقتی به این چیزا فکر میکنم نفسم میگیره. زندگی نکرده مصطفی. عشقی که هیچ وقت تجربه ش نکرد. یه زندگی دو نفره ساده اما قشنگ. پدر شدن.
خدایا تو به مصطفی و مصطفی ها یه زندگی بدهکاری!