لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...
لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...

دوراهی

یادمه قدیما یعنی شاید ده سال پیش نمازم اول وقت بود که هیچ، نماز صبح ها رو تا طلوع خورشید سر سجاده بودم!

اون موقع ها انقدر نمازمو کند میخوندم که بعضی ها رو خیال برمیداشت که منم کسی ام!

نمیشه تارک الصلوه شدن الانمو فقط بندازم گردن علی! قبل از ازدواجم هم نوسان داشتم ولی از وقتی به علی بله گفتم نوساناتم خیلی بیشتر شد تاجایی که دیگه به صفر رسید!

اینا رو میگم چون هنوز کاملا با این قضیه کنار نیومدم! هنوز اون حس تو وجودم هست که نماز بخونم بهتره ولی نمیخونم. انگار دیگه اسلام مثل قدیم برام یه دین کامل نیست! و شاید چون من مسلمون به دنیا اومدم نمیتونم کامل کنارش بزارم و از طرفی چون نقصهایی درش میبینم نمیتونم باهاش ارتباط برقرار کنم!

بگذریم...

وقتی بمیریم و اون دنیایی وجود داشته باشه همه چی معلوم میشه. ..

نظرات 1 + ارسال نظر
دیوانه یکشنبه 16 مهر 1396 ساعت 07:26 http://www.delirium.blogsky.com/

ارتباطت با خود خدا چطوره ؟
قهری با هاش
یا فارسی دعا می کنی ؟

خوبه اگه نگم بهتره! مشکل اینجاست که فکر میکنم برای اون نماز مهمه و الان باهام قهره!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.