لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...
لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...

مرگ پاییز

یعنی قراره من تا اخر پاییز با همین احساس کوفتی روزهامو شروع کنم؟!

درسته که دیگه پاییز فصل قشنگی برام نیست اما دلم نمیخواد هر روز که از خواب بلند میشم با یه حس ترس نسبت به نزدیک شدن به روز رفتن مصطفی بیدار شم!

دائما هم آهنگ شب یلدای محمد معتمدی تو ذهنم تکرار میشه و این حالمو بدتر میکنه!

قبل از فوت مصطفی هم تقریبا هر روز با فکر مرگ بیدار میشدم اما چون خیلی از خودم و اطرافیانم دور میدیدمش خیلی درگیرش نمیشدم، الان اوضاع بدتر شده فکر مرگ به اضافه نبودن مصطفی یه جورایی کامم رو تلخ میکنه!

انگار قرار نیست هیچوقت با این حق مسلم کنار بیام!!!

نظرات 3 + ارسال نظر
دیوانه سه‌شنبه 4 مهر 1396 ساعت 13:25 http://www.delirium.blogsky.com/

باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد.آن قدر که اشک ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد.به چیز دیگری فکر کرد.باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد.
"من او را دوست داشتم”

― Anna Gavalda

دیوانه دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت 11:30 http://www.delirium.blogsky.com/

حالا امتحان نذری ضرر نداره
می دونم که نمی تونم عمیقا شرایطت رو درک کنم
از دست دادن کسی که بهش دلبستگی داشتی سخته
خیلی سخت

امیدوارم این روزهای تلخ رو به آرامش بگذرونی

یادمه روزی به یکی توصیه کردم .قتی مضطرب هستی از گوی های کنفسیوس استفاده کن
کلی خندید و گفت آرامش مفهوم وسیعی داره و گم شده بشر هست
این چیز ها فقط مسکن هست و بس

نمیدونم گوی های کنفسیوس چیه ولی وقتی من هیچکاری ازم برنمیاد گریه میکتم. تنها چیزی که آرومم میکنه!

دیوانه دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت 08:01 http://www.delirium.blogsky.com/

سلام
بنظر من براش یه نذر بده
چیزی خیرات کن به نیت اون
هم اون شاد میشه هم خودت آروم میشی
به این فکر کن که اون هست در دنیایی موازی فقط تو نمی تونی الان باهاش در ارتباط باشی
اما
هست

یاد فیلم گلادیاتور افتادم
اونجا که به زن و بچش فکر میکنه
و به دوستش میگه
من اونا رو دوباره میبینم
اما نه الان ...

شاید نذر باعث آرامش اون بشه ولی دیگه اعتقادی ندارم که به آرامش خودم هم کمک میکنه. مدتهاست که ایمانم ته کشیده و ...
منم یاد کتاب الف پائولو کوئیلو می افتم که تو یه جاییش مبگفت دنیا مثل قطار می مونه کسانی که مردن تو واگنهای دیگه قطار هستن فقط ما نمیتونیم اونا رو ببینیمهم اما اینم نمیتونه آرامش بخش باشه وقتی نفست از دلتنگی میگیره...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.