لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...
لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...

دغدغه های شیرین!

 چیزی به روشن شدن هوا نمونده و من اصرار به ترجمه دارم! تلویزیون رو شبکه سه روشنه و گذاشتمش رو موت تا فقط ببینم ایران این بار چه میکنه تو والیبال!!!

یه خورده اوضاع به هم پیچیده یا شایدم من مدیریت کردنم ضعیفه و اینطوری فکر میکنم... این کاری که دستمه تا چهارشنبه وقت داره... امروز یعنی دیروز! علی رفته بود چشم پزشکی برای معاینه چشمش! میخواد از شر عینک خلاص شه! دکتر بهش گفته دوشنبه بیا عمل کن!!! حالا من این وسط یه کار سنگین حقوقی قبول کردم که باید قبل از دوشنبه تموم کنم چون وقتی علی از عملش برگرده باید ساعتی یه بار به چشماش قطره بریزم تا دو روز! بعد از اونم هر دوساعت یه بار و بعد از اون هر چهار ساعت یه بار!این یعنی بی خوابی محض! تازه اگر ملاقاتی ها رو هم در نظر بگیرم تقریبا دیگه نه وقتی برای ترجمه میمونه نه جونی!!!

 از طرفی اگر این کارو زودترم تموم کنم نمیخوام تحویل بدم تا روز چهار شنبه چون میدونم احتمالش زیاده برام کار بفرسته و من نمیخوام دوباره کاری رو رد کنم، حداقل نه به این سرعت!

خلاصه که این دغدغه ها باعث شده تا الان بیدار باشم و سعی کنم این کارو تا یه جایی برسونم که بتونم با خیال راحت تا لنگ ظهر بخوابم! جالب اینجاست که خیلی هم خوابم نمیاد!

جالب تر اینکه با خودم گفتم با تموم شدن والیبال منم این سیستمو خاموش میکنم چون فکرمیکردم ست سومم رو هم میبریم، ولی انگار ایران قصد داره بازی رو به ست پنجم بکشونه!!! دنیا برعکسه یا من اینطوری فکر میکنم؟! بیا! الانم که ست چهارم رو چهار یک عقبه!


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.