لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...
لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...

یه شب معمولی

شب تولد علی که امشب باشه کیک درست کردم!

امروز صبح علی زنگید که بعدازظهر بریم مسافرت تا پس فردا...همون موقع هم برام ترجمه فرستادن ... گیج بودم از یه طرفی گفته بود تولدش شام بدیم...نمیدونستم چی بگم قرار شد بزنگه به خواهرش ببینه میان یا نه...

خلاصه که من ترجمه رو قبول کردم و خواهرشم که نیومد و تا الان که علی رفته سالن و منم کیکو گذاشتم تو فر و امیدوارم خوب بشه روم بشه ببرم پایین  با خانواده شوهر بخوریم!!!

پی نوشت: این مردا فقط بلدن ذوق آدمو کور کنن!!! انقدر علی دیر اومد که همه برنامه هام!!! بهم ریخت!

میخواستم اسم پست رو بزارم شب تولد عشق تیکه آهنگ ابی ولی الان نمیخوام!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.