لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...
لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...

دانستنی های جدید!

امروز ختم شوهر خاله علی بود برای همین با خانواده ش رفته بودن کرج! منم بعد از اینکه حسابی ترجمه کردم رفتم یه سر خونه جاری...نشستیم به صحبت و من در این بین متوجه واقعیتهایی شدم که تا به حال نمیدونستم...مثلا اینکه خواهر شوهر کوچیک قبل از ازدواج یه رابطه عاطفی با پسرخاله ش داشته و حتی تا بله برونم رفتن اما به دلایلی که الان همه این خانواده تقصیراتشون گردن خانواده خالش اینا میندازن نشده که بشه! من شنیده بودم که خواستگاری کرده بودن اما نمیدونستم این خواستن دو طرفه بوده یعنی خواهر شوهر جوری نقش بازی میکنه که انگار از طرف بیزار بوده و فقط اون بوده که واسه این میمرده! اماامروز فهمیدم این طورام نیست...چندسال اینا همدیگرو میخواستن و خانواده ها هم در جریان بودن...این که دقیقا چی شده که نشده رو نفهمیدم اما چیزی که متوجه شدم اینه که اینجور که اینوریا از اون وریا بد میگن نیست... و خود اینوریام مقصر بودن اما نمیخوان قبول کنن اشتباه کردن! برای همین بود که من تا دیروز فکر میکردم چقدر خاله اینا آدمای به درد نخوری ان بس که اینا از اونا خوششون نمیاد و البته چاره ای هم ندارن چون اگه قبولم کنن اشتباه کردن چیزی عوض نمیشه!!!

خلاصه که فهمیدن این قضایا برام انقد جالب بود که ترغیبم کنه ثبتش کنم!


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.