لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...
لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...

احساسات متناقض من

هنوز روز نصف نشده من احساسای متفاوتی دارم!

دیدن یه ماهی مرده روز زمین!!!

شنیدن خبر سقوط یه هلی کوپتر اورژانس تو شیراز

خواب یه عالمه ماهی بزرگ و وحشتناک که تو همه جای شهر رو هوا شناورن و من از ترشون نمیتونم پنجره ها رو وا کنم

(همین الان علی اومد سیستمو ازم بگیره چنان با آرنجش کوبید به زیر چشم راستم که یه لحظه مغزم تیرکشید!) البته حواسش نبود


چی داشتم میگفتم!!!

آره وقتی داشتم به اکواریوم مون نگاه میکردم دیدم یه دونه ماهی قرمز تو آبه خیلی تعجب کردم گفتم وا مگه دوتا نبودن پس اون یکی کو؟! فک کردم شاید علی مث اون یکی که تو آب مرده بود درش اورده و انداخته دور ولی علی گفت مگه نیست؟!...گفتم نه و یه دفه نگام افتاد به بیرون از آکواریوم روی زمین معلوم بود بیچاره خیلی وقته مرده! جیگرم کباب شد×

وقتی عکس اون مجروح و پرستارایی رو دیدم که داشتن به سمت هلی کوپتر میرفتم تا مجروح رو به بیمارستان برسونن حس خیلی بدی بهم دست داد... کدوم از اونا فکر میکرد یه ساعت بعد تو این دنیا نباشه...واقعا ترسناکه مردن

و اون خواب عجیب....

الان دقیقا نمیدونم چه حسی داشته باشم.... 

نظرات 2 + ارسال نظر
horrorgirl یکشنبه 8 فروردین 1395 ساعت 04:33 http://horror.blogsky.com/

من اینو به عینه تجرب کردم هنوزم بعد چندسال تو ذهنمه قک کنم دیگه نمیخواست زنده باشه

اگه فک کنیم نمیخواست زنده باشه راحتتر اون صحنه رو هضم میکنیم!

آنا شنبه 7 فروردین 1395 ساعت 16:46 http://aamiin.blogsky.com

ماهی مرده کنار آب حس خیلی بدی داره خیلی بد.

خییییییییییییییلی بد:(

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.