لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...
لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...

چهارشنبه سوری

اصلا یادم نبود خاطره به در کردن چهارشنبه سوری مو با علی بنویسم!!!

دیشب تقریبا نزدیک یک بود که علی پیشنهاد داد بریم پشت بوم آتیش روشن کنیم از روش رد شیم...هرچی کارتون از کفش گرفته تا کارتون شیرینی که بابام برای عیدی من آورده بود و یه عالمه کاغذ باطله برداشیم رفتیم بالا!...

هرچند باد نمیذاشت زیاد روشن بمونه آتیش همشم باید کاغذ و کارتون مینداختیم تا خاموش نشه اما خیلی برام لذت بخش بود، علی سعی داشت با گوشیش چند تا عکس باحال از پریدنامون بگیره بذاره تو تلگرام که تاریکی شب و کیفیت پایین گوشیش (خودش نشنوه!!!) نذاشت اون عکسایی که دلمون میخواستو بگیریم فقط یکی دوتا سلفی و یکی دو تا فیلم از دیشب موند!

این شعر معروف پریدن از آتیشو آخرش من نفهمیدم دقیقش چیه! وقتی از رو آتیش میپریدم هربار یه چیزی میگفتم!

سرخی تو از من ...زردی من از تو

یا

زردی تو از من...سرخی من از تو!


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.