لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...
لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...

اعتراف میکنم

طوفانای فصلی انگار تمومی نداره!

یه جوری باد میخوره به دیوارای خونه انگار همه چی بیرون از این دیوارا رو هوا شناوره! صدای طوفان عصبیم میکنه چون آرامش آدمو به هم میزنه! اما خواب بعداز ظهر با این صداهای عجیب غریب خیلی چسبید! باید اعتراف کنم زندگی سالمی نداریم! دیرمیخوابیم دیر بیدار میشیم گاهی غروب خورشیدو خوابیم، یه جورایی اصلا به فکر سلامتی زندگی خودمون نیستیم اما چیزی که هست اینه که به نظرم باید یه کمی هم از زندگی لذت برد حتی اگر لذت بردن رو تو خواب میبینی!!!(توجیه بد برای تنبل بودن!)


اما اینم بگم بدم نمیاد صبح زود بیدار شم لباس ورزشی بپوشم بزنم بیرون نرمش کنم برگردم دوش بگیرم یه صبحونه مفصل بخورم به کارای روزانم برسم یه خواب یه ساعته بعدازظهر داشته باشم و شبم قبل از یازده خواب باشم اما دنیا دنیایی نیست که بشه ساعت مثلا یازده خوابید...

تو این زمونه تازه مهمونیا، فیلما، برنامه ها همین ساعتا شروع میشه!


نمیدونم هدفم از این حرفا چی بود واقعا...شاید فقط باید یکم اعتراف میکردم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.