لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...
لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...

ماجراهای مهمون خارجی

فارغ از همه کارهای لازم نشستم روی تخت و لپ تاپو گذاشتم روی پام...کمی خسته ام!

مهمون خارجی طبق پیش بینی من و برنامه ریزی همسر امروزم موند و صبح باهم رفتیم حوض سلطان...واقعا خجالت آوره که من که تو این شهر زندگی میکنم هم بار اولم باشه حوض سلطان میرم و این مهمونم که کرواسی زندگی میکنه اولین بارش باشه!!!! قرار بود به جای من داداشم بره اما چون باید میرفت سرکار من رفتم جای قشنگ و جالبی بود اما فقط زمین سفید از نمک بود که کمی هم نم داشت و تو راهی نداشتی جز اینکه راه بری! تقریبا سه ساعت پیاده روی کردیم و چقدر هم عکسای قشنگ از اونجا و ما انداخت!...اما زودتر پیش بینی زمانی مون برگشتیم خونه الانم ناهارو خوردیم و همه یعنی علی، ایوان، مصطفی و حسین پسرخالم که میشه دومادمون تو سالن دراز کشیدن و منم بدم نمیاد یه استراحتی به بدن ورزش نکردم بدم!

حالا قراره بعد از این استراحت برن با پسرخالم سالن فوتسال بازی کنن!!!...میخواست امشب بره اما ما بهش گفتیم بزار فردا صبح برو که هوا روشنه و خیال ما هم راحت تره!!!

جالب قضیه اینجاست که من نگران ادامه سفرشم...امیدوارم همین اندازه که اینجا بهش خوش گذشته بقیه سفرشم عالی باشه!

یادم نره بگم که دیشب اومد خونه پدری من و اونجا کلی همه باهاش حال کردن و خوش گذشت بعدشم آخر شب رفتیم بستنی زدیم...!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.