صدای جلزولز سیب زمینی روی اجاق گاز...و منی که دارم فکر میکنم بیشتر وقتها توی این خونه سکوت حکمفرماست!
نمیدونم امروز چند نفر به دنیا اومدن و چند نفر از دنیا رفتن...نمیدونم اونایی که رفتن از رفتنشون راضی هستن و اونایی که اومدن میخواستن بیان!!!
چیزی که میدونم اینه که زندگی در جریانه...امروز به طرز وحشتناکی هوا ابری شد، طوفان شد، بارون بارید و سرد شد!...بیشتر شبیه به هوای اواخر اسفند شده هوای این روزا.
و من هنوز درگیر ترجمه کار علی ام...و باز هم برام کار فرستادن! اینبار دیگه اگه کار علی رو عقب بندازم باید به اولین محضر در دسترس مراجعه کنم!!!!