کار علی طلسم شده!!!...حالا که من تصمیم گرفتم کتابی که علی بهم داده رو ترجمه کنم از دستش خلاص شم هی کار برام میاد!!!
الان یه کار برام اومده بیست و چند صفحه تا سه شنبه!...همش کار علی داره عقب میفته...نباید اون یکی دو روزی که بیکار بودمو تنبلی میکردم!!!
حالا وقت خواستم واسه این کار جدید اگه یه روز بیشتر بهم وقت بدن اول میرم سراغ اون...حس میکنم دیگه نسبت بهش دارم آلرژی میگیرم...!!!
(نمیدونم ناهار چی درست کنم!!!!!!!!!!!!!!!)
دارم به نماز نخوندن عادت میکنم...!!!
نه اون موقع که میخونم میدونم چرا نماز میخونم و نه حالا که نمیخونم نمیدونم چرا نمیخونم؟!!!
یه مدتی به این نتیجه رسیده بودم که من خودم به نماز خوندن نیاز دارم فارغ از باید ها و نبایدها...
اما انگار زیادم نیاز ندارم!!! واقعا اگه نیاز دارم که نماز بخونم چرا دارم به نخوندنش عادت میکنم...نه فقط نماز که خیلی چیزا تو اعتقاداتم دیگه مثل قدیما نیست
به همه چی شک دارم...به اول و آخر این کارا...اصلا نمیتونم تشخیص بدم کار درست چیه و کار غلط چیه!!!
اصلا از مهمون ناخونده خوشم نمیاد...دوستم ندارم خود مهمون ناخونده کسی بشم...
این اخلاقم کشیده به بابام...همه چیز یه اصولی داره!!!!!!!!!
اصل اصلش اینه که کلا من از حبیب خدا خوشم نمیاد...(این اخلاقم دیگه به کسی نرفته ذاتا عاشق تنهایی ام)
اما واقعیت اینه که گاهی از این طرز فکر خودم ضربه هم خوردم...چون همه مثل من فکر نمیکنن و از اونجایی که ما داریم تو یه اجتماع زندگی میکنیم باید سعی کنیم خودمونو با شرایط وفق بدیم
الانم دقیقا این شرایط برام پیش اومده...خواهر علی و شوهرش و بچه ش اومدن خونمون...منم برای شام نگه شون داشتم!!!!خودمم باورم نمیشه...اما فکر کردم باید از یه جایی شروع کردم
چند روزه دارم فکر میکنم برم همه قستمهای شهرزادو بخرم یا نه!!!
دو قسمتشو خونه خواهر علی دیدم اونم چون خودش خریده بود و داشتیم تو خونه خودش میدیدیم ... چون هم من هم علی روی این موضوع توافق داریم که حالا که مسئولای سریال خودشون خواستن بجای کپی کردن بریم بخریم نباید کپی شده شو دید...
برای همینم هست رفتم تو فکر که بخرمش یا نه...این دوقسمتی که دیدم برام جالب بوده بدم نمیاد ادامه شو ببینم...از طرفی 50 تومن پولیه که ما اصلا نمیفهمیم چطوری تو طول ماه خرج میشه... حالا بدیم فیلم بخریم چه اشکالی پیش میاد؟!!!
تو تاکسی نشسته بودم...اولین کسی بودم که سوار شد و از روی عادت و راحتی رفتم جلو...
داشتم به این فکر میکردم که به قرارم دیر میرسم و درحال تماس با مخاطب مورد نظر بودم که یه خانواده سه نفری عقب نشستن و سفر داخل شهری ما آغاز شد!!!اما تو همین اول کار خانوم اون خانواده هنوز کاملا مستقر نشده بود که به راننده گفت" آقا افغانی سوار کردین؟!!! ماشینتون بوی چربی میده!!!!" من که از اول سوار شدنم متوجه بوی سیگار شده بودم بدون اینکه برگردم ببینم این خانومی که داره اینجوری اظهار نظر میکنه کیه، گفتم بوی سیگاره و راننده حرف منو تایید کرد...اما اون خانوم اصرار داشت که نه بوی افغانیاست...من بازم گفتم مگه فقط افغانیا چربی میخورن؟ و اون خانوم منو روشن کرد!!! که بله فقط افغانیا چربی میخورن!!!!
جالبه بگم قبل از ورود اون خانواده به تاکسی فقط بوی سیگار میومد اما با ورود اونا یه بوی دیگه هم به فضا اضافه شد...خدا پدر سازنده این ضرب المثل رو بیامرزه که میگه " کافر همه را به کیش خود پندارد" واقعا حکایت این خانوم بود.
این تنها موردی نبود که رسما به مردم افغان توهین شده ولی برای من خیلی جالبه بدونم ما فکر میکنیم کی هستیم که درمورد مردم این جوری نظر میدیم و خیلی خودمونو محق میدونیم...اونوقت انتظار داریم همه بهمون احترام بزارن میشه مگه؟!!!...
این خانه از پای بست ویران است