امروز بلند شدم یکم به خونه رسیدم ناهار گذاشتم حموم رفتم و یه سر به جاری زدم همه اینا به این امید که حداقل دو صفحه و نیم از کار 10 صفحه ای رو انجام دادم و وقت میکنم بقیه شو انجام بدم!!!
اما وقتی سیستمو روشن کردم و رفتم تو فایل ورد، هرچی نگاه به ترجمه م کردم نتونستم با متن اصلی جمله ی آخرو مطابقت بدم، بعد از کلی گشتن فهمیدم همه او دوصفحه پریده و فقط یه پاراگراف از ترجمه م مونده!!! نگو علی اومده سیستمو خاموش کنه دیروز سیستم گفته هنوز چند فایل بازه علی ام خواسته خاموش شه بدون چک کردن چون فک کرده من حتما سیو کردم کارمو!!! اشکال از اون نیست اشکال از من خنگه!
خلاصه که تا الان رسوندم به جای مورد نظر اما عقب افتادم و هنوز ناهارنخوردیم!
زندگی جریان داره و داریم به روز تولدم نزدیک میشیم!
گفته بودم که یه بار که سینوزیتم عود کرد از این روش استفاده کردم و خوب شدم:
بخور بابونه به مدت یه ربع+ یه قطره روغن بنفشه تو هر سوراخ بینی و پیچیدن کله و خوابیدن! همه اینا سه شب
اما جدیدا با عدم رعایت نکات ایمنی دوباره همه کله ام پر از عفونت شده! گوشم درد میکنه، لثه هام درد میکنه، سرم درد میکنه و احساس میکنم هر روزم دارم بد تر میشم از این روی! تصمیم گرفتم دوباره این روشو امتحان کنم البته ناگفته نماند که یه هفته پیش که مشکلات متعدد تنفسی و معذرت میخوام خلط و اینا داشتم به فکر بودم اما از اونجایی که تا اوضاع به مرگ نزدیک نشه وارد عمل نمیشم تا الان کژدار و مریض طی کردم!
دیشب ساعت یک و نیم بود رفتم سراغ بابونه و ریختم تو یه قابلمه آب و گذاشتم بجوشه... بعدشم به مدت یه ربع تو بخار شدید قابلمه زیر پتو اندازه نصف عمرم عرق کردم اما از اونجایی که روغن بنفشه رو دادم به خواهرم و یادم نبود مجبور شدم فقط مرحله اولو و سومو عملی کنم و کله ام و با چادر پیچوندم و خوابیدم
وسط بخور دادن دیدم فرصت خوبیه که یکم با گریه خودمو خالی کنم با این خیال خام که علی نمیفهمه! به خاطر چیزهای بدی که شنیده بودم و احساس میکردم رو قلبم سنگینی میکنه و بخاطر همه کسایی که چیزی جز اجبار اونا رو به زندگی شونو نمیچسبونه و به اندازه غم همه بشریت گریه کردم که اگر خودمو با این کار تخلیه نمیکردم نمیدونم چی پیش میومد اما علی فهمید و پاپی ام شد که چی شده و من خیلی طول کشید تا کمی از چیزایی که شنیده بودمو به زبون بیارم...
میگن آدمای افسرده یکی از کارایی که خیلی دوست دارن انجام بدن خوابیدنه شده حکایت من تا ظهر خوابیدم و بازم بعد از ظهر خوابیدم و اگر میتونستم بازم میخوابیدم تا فکر نکنم به خیلی چیزا!!!
الانم با نهایت بی حوصلگی نشستم پای ترجمه مگر کمی سرم مشغول شه!
دلم گرفته!
جادو جمبل جزو آخرین چیزهایی بود که میتونست منو متقاعد به بودن خودش کنه اما امروز چیزای غم انگیزی شنیدم که منو واقعا برای کسایی که به این روشا رو میارن متاسف کرد!
چقدر غم انگیزه وقتی می شنوی کسایی هستند که با دعانویس و طلسم و جادو زندگی دیگرون خراب میکنن، چقدر دلم برای کسایی که از این طریق زندگیشان نابود شده می سوزه!
شاید فک کنید خرافاتی ام! باید بگم چاره ای برای آدم نمی مونه وقتی نزدیک ترین کسانت در معرض این افراد مریض قرار دارن همش نگرانی براشون و تنها کاری که از دستت بر میاد دعا کردن برای خوشبختی شونه
چیز دیگه ای که باعث این دل گرفتگی شده این حفظ آبروی خسته کننده ست که باعث شده خیلیا جوونی شونو بابتش به باد بودن مثل ازدواجهای نا موفق که به خاطر نریختن آبرو باید پابرجا بمونه!!چقدر زمان لازم دارم تا اینا هضم کنم و چقدر بعضی چیزا دونستن شون بیشتر از ظرفیت منه
گوشی جدیدم امروز رسید...
اما از وقتی سفارشش دادیم آب خوش از گلوی من پایین نرفته بس که این وجدان گیر داد به ما!!! از طرفی غرغرای خانواده که گوشی میخواستی چکار!!! مگه شما نمیخواید ماشین بخرید!!! پولاتو جمع کن! طلا میخریدی!!! به این کارا میگن مصرف گرایی... از یه طرفم وجدان خودم که هرجور با خودم فکر کردم دیدم تنها مشکل گوشی قبلیم به جز مشکل کمبود حافظه داخلی که اخیرا با برنامه هایی که علی برام ریخته بود بهتر شده بود، این بود که کسی بهم میزنگید صداشو ضعیف میشنیدم که احتمالا با یه تعمیر جزئی درست میشد و اینکه یکم سرعتش اومده بود پایین! اما من واقعا دلم میخواست یه گوشی جدید داشته باشم :(((((
من اصلا نمیفهمم این وجدان چی میخواد از جون ما!! نمیذاره یکم زندگی کنیم با داشته هامون! من بدونم کی اولین بار واژه مصرف گرایی را درست کرد، دونه دونه گیساشو میکنم!
اصلنشم دوست داشتم بخرم به هیچ کس بالاخص به وجدانم هیچ ربطی نداره!
وقتی خواهرم داشت آروم آروم خبر تصادف عابدزاده رو بهم میداد! رفتم سریع سرچ کردم دیدم تو یه سایتی زده بعد از حضور در خندوانه!!!! تو جاده شمال یه تثادف کوچیک داشت....
اون که شکر خدا بخیر گذشت اما حضور در خندوانه منو شوک زده کرد! چرا من خبر دار نشدم ؟! چرا هیشکی بهم نگفت؟!
منم چون جوابی برای سوالام نداشتم نامردی نکردم رفتم همه قسمتاییکه تو خندوانه بوده رو دانلود کردم ... هی هی هی
الانم منتظرم لپ تاپو بده داداش علی بشینم ببینم!!! ترجمه هم که ندارم ایشالا