همیشه گفتم سفر خوبه ولی الان میگم سفر خوب خوبه! یعنی سفری که همسفرات خوب باشن، مقصد دوست داشتنی باشه و خودت تازه از سفر نیومده باشی!!!
سفر اجباری خیلی هم بده، انقدر بده که همش دنبال راه دررویی! مثلا دارم فکر میکنم بپیچونم با دختر خواهرشوی برم با گروه کوهنوردی لرستان!!! ولی از اونجایی که علی میدونه دارم نیرنگ میکنم نه میاره!
از اون طرف میگم نرم بمونم خونه به گل و گیاهامون برسم و ماهی ها رو غذا بدم! ولی از شب تنها موندن میترسم.
خلاصه که موندم چه کنم که این سفر زوری رو نرم!
نه خیلی هم کار خوبی کردی
شعر بگو و بنویس
حتی شاید شعر بازی کردیم
اوه اوه فک کنم من کارم به شعربازی برسه!
سلام
اون شعر که نوشته بودی نظراتش بسته شده بود جوابش رو اینجا می زارم
عاشقی داغ قشنگیست به پیشانی ما
رسم این جرم بگوییم و پر آوازه کنیم
هیچ کس تا ته خط همدم و همراز نبود
ناله از بی کسی و درد بی اندازه کنیم
برگهای غزل و گریه بباید اندوخت
دفتر عاشقی و شعر که شیرازه کنیم ...
ولی کلا قافیه سختی بود
مررررسی به خاطر تلاشت. بازم خیلی خوب بود
یکی نیست به من بگه کی به تو گفته شعر بگی آخه!!!
سلام


بنظر من سفر رو برو !
هی هم نگو خر است
شاید آهو بود
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
ولی باید مواظب باشد که نسوزد
یا نچسبد ته ماهیتابه
خوش بگذره
سلام.
نخیر هر سفری آدمو پخته نمیکنه، بعضی سفرا جزقاله میکنن!
نمیخوام برم... اصلا سفر خیلی خر است!!!
ولی مرسی از نظرت:)