اومدم ببینم سیستم خاموشه یا نه...دیدم روشنه گفتم بیام یه چند کلمه بنویسم!
امروز صبح مهمونای بی دردسر ما رفتن... یه زوج خوب و ساده که به عنوان یه میزبان بدم نمیومد بیشتر بمونن!
قرار بود اگه نرن باهم بزنیم به دل طبیعت اما وقتی رفتن خودمون بعد از ناهار راه افتادیم به گردش، علی زنگید به خواهرش که باهم بریم که معلوم شد اونا رفتن یه ور دیگه ما هم رفتیم پیششون... و درست وقت شروع بازی های لیگ برگشتیم!
من که میدونستم پرسپولیس قهرمان نمیشه اما مثل هر طرفدار دیگه ای امیدوار بودم! که نشد...
قرار بود وقتی شرایط ترجمه فراهم شد خبر بدم که خبر دادم و قراره فردا برام کار بفرستن!
الانم که خیلی خوابم میاد... راستی بالاخره یه کتاب بعد از مدددددددددددتها تموم کردم...پــــــــــــــــــــــر!