لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...

من و بخور و افسردگی

گفته بودم که یه بار که سینوزیتم عود کرد از این روش استفاده کردم و خوب شدم:

بخور بابونه به مدت یه ربع+ یه قطره روغن بنفشه تو هر سوراخ بینی و پیچیدن کله و خوابیدن! همه اینا سه شب

اما جدیدا با عدم رعایت نکات ایمنی دوباره همه کله ام پر از عفونت شده! گوشم درد میکنه، لثه هام درد میکنه، سرم درد میکنه و احساس میکنم هر روزم دارم بد تر میشم از این روی! تصمیم گرفتم دوباره این روشو امتحان کنم البته ناگفته نماند که یه هفته پیش که مشکلات متعدد تنفسی و معذرت میخوام خلط و اینا داشتم به فکر بودم اما از اونجایی که تا اوضاع به مرگ نزدیک نشه وارد عمل نمیشم تا الان کژدار و مریض طی کردم!

دیشب ساعت یک و نیم بود رفتم سراغ بابونه و ریختم تو یه قابلمه آب و گذاشتم بجوشه... بعدشم به مدت یه ربع تو بخار شدید قابلمه زیر پتو اندازه نصف عمرم عرق کردم اما از اونجایی که روغن بنفشه رو دادم به خواهرم و یادم نبود مجبور شدم فقط مرحله اولو و سومو عملی کنم و کله ام و با چادر پیچوندم و خوابیدم

وسط بخور دادن دیدم فرصت خوبیه که یکم با گریه خودمو خالی کنم با این خیال خام که علی نمیفهمه! به خاطر چیزهای بدی که شنیده بودم و احساس میکردم رو قلبم سنگینی میکنه و بخاطر همه کسایی که چیزی جز اجبار اونا رو به زندگی شونو نمیچسبونه و به اندازه غم همه بشریت گریه کردم که اگر خودمو با این کار تخلیه نمیکردم نمیدونم چی پیش میومد اما علی فهمید و پاپی ام شد که چی شده و من خیلی طول کشید تا کمی از چیزایی که شنیده بودمو به زبون بیارم...

میگن آدمای افسرده یکی از کارایی که خیلی دوست دارن انجام بدن خوابیدنه شده حکایت من تا ظهر خوابیدم و بازم بعد از ظهر خوابیدم و اگر میتونستم بازم میخوابیدم تا فکر نکنم به خیلی چیزا!!!

الانم با نهایت بی حوصلگی نشستم پای ترجمه مگر کمی سرم مشغول شه! 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.