حوصلم سررفته...
زنگ زدم با منصوره بحرفم خونه نبود انگار...
خواستم به اون یکی دوستم زنگ بزنم شمارشو پیدا نکردم...
اصلنم حس ترجمه نیست...
دوس دارم برم یه جایی...یه کاری کنم...یه حرکتی که دلمم بخواد نه مثل این ترجمه علی مثل بختک رو زندگیم باشه!!!
قرار بود فردا داداشمو پاگشا کنم که اونم افتاد هفته بعد!!!
تو تلگرام و فیسبوک و تلویزیون و هیچ جا هیچ خبری نیست...
خونه مامانمم نزدیک نیست حداقل برم اونجا
یه کتاب صوتی بخون! خیلی خوبه.
مرسی از پیشنهادت...ولی من خوشم نمیاد یکی برام کتاب بخونه دوست دارم خودم کتاب بخونم...یعنی دلم میخواد برم کتابخونه کتاب بگیرم بخونم... ولی پیشنهاد کتابت عالی بود