بعد از دو روز زندگی مجردی تو خونه پدری برگشتم خونه خودم تا زندگی متاهلی رو از سر بگیرم...
هر کدوم حس خاصی داره...وقتی اونجایی بهت خوش میگذره اما نه دیگه مثل گذشته چون رسما میدونی اینجا مهمونی
اما وقتی خونه خودتی احساس راحتی میکنی...
تا چند دقیقه دیگه بعد از 4 روز همسرم میاد و من خوشحالم.
این جمله " و من خوشحالم" برای من زیاد چیز معمولی نیست...کسی که منو بشناسه میدونه من قد تر از اینم که این حرف بهم بیاد...
خلاصه که هر چیزی وقتی داره و الان وقت زندگی مجردی نیست (برای من).