ساعت داره به دو نزدیک میشه!
با دندون درد اعصاب خورد کنی نشستم پای سیستم! با وجود اینکه به هیچ عنوان حس ترجمه ندارم اما چون باید فردا یه دستی هم به خونه بکشم مجبورم زودتر این کارو تموم کنم...
انگار سفر کردن به ما نیومده... این از سفر دهات که به خاطر اومدن دوست علی کنسل شد اونم از سفر شیراز هفته بعد که به خاطر عمل چشم مادر علی کنسل شد!!!
الان یادم افتاد که امروز رفتیم با علی تمرین رانندگی!!! به این نتیجه رسیدم هرچی که اسم تمرین به خودش بگیره استرس زا میشه بخصوص کاری مثل رانندگی و به یه نتیجه دیگه هم رسیدم که هزاری هم مردا بگن فدا سرت بزن به در و دیوار ماشینو ولی یاد بگیر، بازم کافیه یکم کلاجو تا آخر نگیری و دنده عوض کنی .... دیگه نگم بقیه شو
اسمشو از موبایلت پاک می کنی...
مسیجاش دیلیت می شه...
به دوستات میگی حق ندارین جلوم اسمشو بیارین
به خودت تلقین میکنی که فراموشش کردی
اما...
با جای خالیش تو قلبت چیکار می کنی؟؟
با این همه تشابه اسمی چیکار می کنی ؟؟
با اهنگایی که باهاش گوش میکردی چیکار می کنی؟؟
وقتی غذایی که دوس داره رو می خوری و یادش میفتی چیکار می کنی؟؟..
وقتی ازت سراغشو می گیرن چیکار می کنی ؟؟
وقتی تیکه کلامشو می شنوی چیکار می کنی؟؟؟
...