لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...
لحظه های زندگی من

لحظه های زندگی من

به دنیای من خوش اومدید...

من و ترجمه هام

ساعت از سه صبح گذشته و من برای آسایش خیال مجبور بودم تا الان بیدار بمونم تا کارو به یه جایی برسونم! اما صدای خروپف علی و این سکوت خونه (چه پارادوکسیی!) بدجور منو به سمت خواب میکشونه!

فردا یعنی امروز هم روز خداست و برای من که احتمالا روز پرکاریه...

به امید یه روز خوب پیش به سوی خواب!!!


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.